صوفيان در دمی دو عيد کنند
عنکبوتان مگس قديد کنند
شمع ها می زنند خورشيدند
تا که ظلمات را شهيد کنند
باز هر ذره شد چو نفخه صور
تا شهيد تو را سعيد کنند
چرخ کهنه به گردشان گردد
تا کهنه هاش را جديد کنند
رغم آن حاسدان که می خواهند
تا قريب تو را بعيد کنند
حاسدان را هم از حسد بخرند
همه را طالب و مريد کنند
کيميای سعادت همه اند
در همه فعل خود بديد کنند
کيميايی کنند همه افلاک
ليک در مدتی مديد کنند
وان هم از ماه غيب دزديدند
که گهی پاک و گه پليد کنند
خنک آن دم که جمله اجزا را
بی ز ترکيب ها وحيد کنند
بس کن اين و سر تنور ببند
تا که نان هات را ثريد کنند